طی روزهای اخیر، خبر قتل یک زن اهل مهاباد توسط همسرش منتشر شد. در این گزارش که بر اساس گفت‌وگو با یکی از افراد مطلع تنظیم شده، جزئیاتی از این «زن‌کشی» ارائه شده است.

شهلا کریمیانی، زن ۳۸ ساله و مادر دو فرزند، حدود ۲۰ روز پیش به دست همسرش (امید الف.) و با همکاری برادر همسرش، از طریق «خفه‌کردن با روسری» به قتل رسیده است. پیکر او توسط قاتلان به‌صورت مخفیانه در روستای «بفراوان» شهرستان مهاباد دفن شده بود.

در ابتدا، همسر شهلا با طراحی یک سناریوی ساختگی تلاش داشت وانمود کند که او به همراه مردی به اقلیم کردستان عراق گریخته است. او با استفاده از تلفن همراه شهلا، برای خانواده‌اش پیام‌هایی ارسال می‌کند مبنی بر اینکه «با یک مرد فرار کرده و زندگی خوبی خواهد داشت» و سپس گوشی تلفن همراه او را در نزدیکی مرز اقلیم کردستان عراق رها می‌کند تا این روایت جعلی را باورپذیر جلوه دهد.

خانواده شهلا، به‌ویژه خواهرش که در جریان مشکلات زندگی مشترک او و تهدیدهای مکرر همسرش قرار داشتند، این سناریوی ساختگی را باور نکردند و علیه همسر او شکایت کردند. پس از بازداشت همسر، او به قتل با همکاری برادرش اعتراف می‌کند.

بر اساس اظهارات امید الف. وی شهلا را با روسری خفه کرده، دست و پایش را بسته و در حالی که کیسه‌ای پلاستیکی بر سرش کشیده بود، جسد را در آرامستان روستای پدری‌اش «بفروان» دفن کرده است. گفته می‌شود برادر شوهر نیز در تمام مراحل ارتکاب جرم حضور داشته است.

پیش از اعتراف همسر شهلا، اهالی روستا که متوجه وجود قبری تازه در آرامستان شده بودند، موضوع را به اداره آگاهی «دارلک» گزارش می‌دهند. این خبر به گوش خانواده شهلا نیز می‌رسد. به گفته یکی از نزدیکان او، خانواده شهلا به مدت سه شبانه‌روز در کنار آن مزار ماندند تا مراحل اداری طی شود و مجوز نبش قبر صادر گردد، چرا که صدور این مجوز منوط به اعتراف شوهر به قتل بود.

در نهایت، روز ۱۳ مهر، پیکر شهلا کریمیانی پس از بازگشت از پزشکی قانونی، با حضور بستگان و نزدیکان، در آرامستان روستای خانوادگی‌اش «خورخوره» و در کنار آرامگاه مادرش، به خاک سپرده شد.

قتل شهلا کریمیانی، همچون بسیاری از موارد «زن‌کشی» در ایران، از یک ازدواج زودهنگام آغاز شد. او در نوجوانی ازدواج کرد و حاصل این ازدواج دو فرزند ۱۹ و ۱۵ ساله است. شهلا در تمام سال‌های زندگی مشترک، از سوی همسر و حتی خانواده همسرش با تهمت «خیانت» و انواع خشونت فیزیکی و کلامی مواجه بود.

او در طول این سال‌ها دو بار به‌صورت رسمی از همسرش جدا شد، اما هر بار با ابراز پشیمانی و وعده‌های همسرش و به خاطر فرزندانش به زندگی مشترک بازگشت. پس از نخستین بازگشت، حمایت پدر و برادرانش را نیز از دست داد. دو سال پیش، زمانی که برای بار دوم طلاق گرفت، مدتی را در خانه خواهرش زندگی کرد.

او پس از مدتی با یافتن شغلی در یک کارخانه بسته‌بندی در شهرک صنعتی پیرانشهر، به منزلی اجاره‌ای در نزدیکی محل کارش نقل مکان کرد تا زندگی مستقلی را آغاز کند. اما همسر سابقش، که در این فاصله ازدواج مجدد نیز کرده بود، بار دیگر به سراغ او آمد و با ابراز پشیمانی و به بهانه «آینده فرزندان»، شهلا را متقاعد کرد تا به زندگی مشترک بازگردد. حدود دو ماه پیش دوباره با یکدیگر عقد کردند. همسرش برای جلب اعتماد او، شهلا را به سفر برد و در مهاباد خانه‌ای برایش اجاره کرد.

این در حالی است که به گفته نزدیکان شهلا، او در تمام سال‌های زندگی مشترک و حتی در دوران جدایی، از سوی همسر و خانواده همسرش به «ارتباط با مردان» و «خیانت» متهم می‌شد. امید الف. بارها به سراغ مردانی می‌رفت که شهلا به‌نوعی آن‌ها را می‌شناخت یا در محل کار با آن‌ها برخورد داشت و با تهدید به شکایت، مدعی می‌شد آن‌ها با همسرش در ارتباط بوده‌اند. او حتی در برخی موارد از این افراد اخاذی می‌کرد و اخیرا از یکی از آن‌ها حدود ۸۰۰ میلیون تومان پول گرفته بود.

قتل زنانی چون شهلا کریمیانی، فراتر از یک تراژدی فردی، بازتاب ساختارهایی است که خشونت علیه زنان را به‌طور مستمر بازتولید می‌کنند. این «زن‌کشی» دست‌کم دو واقعیت تلخ را آشکار می‌سازد.

نخست آن‌که در نبود نهادهای حمایتی کارآمد برای زنان خشونت‌دیده، خانواده عملاً تنها پناهگاه آنان محسوب می‌شود. هنگامی که زنان به هر دلیل این پشتوانه را از دست می‌دهند، بی‌دفاع و بی‌پناه باقی می‌مانند. در چنین شرایطی، بسیاری از آنان، به‌ویژه زنان دارای فرزند، ناچار به ادامه زندگی در کنار عامل خشونت هستند، زیرا گزینه‌ی دیگری پیش روی خود نمی‌بینند.

دوم آن‌که در جامعه‌ای مانند ایران، قوانین و هنجارهای فرهنگی در مواردی به‌صورت ضمنی یا حتی آشکار، قتل زنان به نام «ناموس» را توجیه می‌کنند. قانون‌گذار برای قاتلانی که با ادعای «دفاع از ناموس» مرتکب قتل می‌شوند، تخفیف مجازات در نظر می‌گیرد و همین امر، زمینه‌ی مشروعیت اجتماعی برای چنین جنایاتی را فراهم می‌آورد. 

در نتیجه، بسیاری از مردان پس از ارتکاب زن‌کشی، با نسبت دادن اتهام «خیانت» به قربانی، تلاش می‌کنند عمل خود را توجیه کنند؛ روایتی که گاه در رسانه‌ها نیز بازتاب می‌یابد و به‌نوعی بازتولید می‌شود و زنان را دوباره قربانی می‌کند: یک‌بار در صحنه‌ قتل، و بار دیگر در بازنمایی مردسالارانه‌ی ماجرا.