توضیح مشترک «شبکه حقوق بشرکردستان» و «بنیاد عبدالرحمن برومند»: این پرونده بخشی از مستندسازی‌های مشترک شبکه حقوق بشر کردستان و بنیاد عبدالرحمن برومند است. شبکه حقوق بشر کردستان در نظر دارد به مرور پرونده اعدام‌های فراقضایی مربوط به شهروندان و فعالان کُرد را مستند کند. شبکه به این منظور از تجربیات و روش‌شناسی تحقیقی بنیاد حقوق‌بشری عبدالرحمن برومند استفاده کرده که سالهاست در زمینه مستندسازی موارد نقض حقوق بشر در ایران فعالیت می‌کند. گزارش این پرونده و گزارش‌های بعدی در قسمت «مستندسازی» وبسایت شبکه حقوق‌ بشر کردستان و «یادبود امید» بنیاد عبدالرحمن برومند منتشر می‌شوند. برخی از مصاحبه‌های مورد استفاده در این مستندسازی و مصاحبه‌های تکمیلی از سوی بنیاد، برخی از آنها از سوی شبکه و برخی نیز مشترکا انجام شده‌اند.

ملاحظات

اطلاعات در مورد اعدام فراقضایی آقای بهروز رحیمی (ریبین سنه)، فرزند جیران و صالح، متولد سنندج در استان کردستان، متاهل، از طریق مصاحبه با همسر او خانم زلیخا (روناهی) ناصری (۲۹ فروردین، ۱۱ اردیبهشت و ۱۵ بهمن ۱۴۰۲)، مصاحبه با یک منبع مطلع از پرونده (۲۱ دی ۱۴۰۲) و مصاحبه با یک کادر حزب حیات آزاد کردستان – پژاک (۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲) به دست آمده است. برای تکمیل اطلاعات، از وبسایت‌های خبرگزاری فرات (۹ فروردین ۱۴۰۰)، روداو (به زبان کُردی، ۱۶ آبان ۱۴۰۲)، شبکه حقوق بشرکردستان (۲۵ تیر ۱۴۰۰)، حزب حیات آزادی کردستان، پژاک (۲۸ تیر ۱۴۰۰)،‌ وبلاگ انجمن بی‌تاوان (۱۴ مرداد ۱۴۰۰) و همچنین آرشیو بنیاد برومند و شبکه حقوق بشر کردستان استفاده شده است.

آقای رحیمی در تاریخ ۹ شهریور ۱۳۵۲ در یک خانواده کُرد اهل سنت متولد شد. او تحصیلات خود را  تا مقطع راهنمایی ادامه داد و بعد از آن ترک تحصیل کرد و خیلی زود وارد بازار کار شد. از سن ۱۴ سالگی در شرکت «ژاله»، یک شرکت ساخت‌وساز متعلق به برادرش، مشغول به کار شد. کمی بعد مسئولیت بخش خرید شرکت را به عهده گرفت. (مصاحبه، ۲۹ فروردین ۱۴۰۲)

آقای رحیمی به صورت داوطلبانه ، برخی از مصرف‌کنندگان مواد مخدر را در فرایند بازپروری آنها در مراکز مربوطه از جمله در شهرهای قروه و همدان همراهی می‌کرد. او بعد از کاهش آسیب سوء‌مصرف مواد مخدر در این افراد، آنها را به ورزش و به ویژه کوهنوردی ترغیب می‌کرد. (مصاحبه، ۲۹ فروردین ۱۴۰۲)

آقای رحیمی سال ۱۳۸۱ به همراه همسرش (زلیخا ناصری) در چهارچوب فعالیت‌های گروه کوهنوردی «نوژین» سنندج و حین کوهنوردی با اعضای  حزب حیات آزاد کردستان (پژاک)، با اهداف و برنامه‌های این حزب آشنا شدند. در ارتباط با دلیل یا دلایل «هواداری» آنها از این حزب، خانم ناصری می‌گوید: «ما که کوهنورد بودیم و عاشق طبیعت، برای اولین بار می‌دیدم یک سازمان سیاسی کُرد برای طبیعت و اکوسیستم هم برنامه دارد. برای زنان، برای جوانان و برای همه چیز. برنامه‌هایی که با آنچه قبلا شنیده بودیم تفاوت جدی داشت. خانواده من به لحاظ تاریخی طرفدار حزب دموکرات هستند و ۹ تن از نزدیکان من جزو شهدای این حزب هستند، اما با دیدن گریلاها*ی جوان حین کوهنوردی خصوصا زنان گریلا به این حزب علاقه‌مند شدیم. در احزاب سیاسی پیشین این بیشتر مردها بودند که حرف می‌زدند ولی حالا شاهد حضور زنانی بودیم  که راجع به هر موضوع سیاسی و اجتماعی نظر داشتند و با اعتماد به نفس حرف می‌زدند و همه اینها برای ما تازگی داشت. دیدن رفتارهای آنها در کوهستان و آشنایی بیشتر با برنامه و اهداف سازمانی آنها ما را جذب این کرد. به این ترتیب از همان آغاز، با آنها وارد فعالیت‌های تشکیلاتی شدیم.» (مصاحبه، ۲۹ فروردین ۱۴۰۲)

این فعالیت‌ها تا زمان احضار خانم ناصری در سال ۱۳۹۱ از سوی نیروهای اطلاعات سنندج ادامه داشت. آنها  به دلیل اطلاعاتی که از دیگران داشتند و ترس از این که مبادا این اطلاعات تحت فشار نیروهای امنیتی لو برود، ایران را به مقصد کردستان عراق ترک کردند. (مصاحبه،  ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲)

آقای رحیمی و همسرش کمی بعد از خروج، به دفتر کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد در شهر اربیل مراجعه کردند و درخواست‌شان به عنوان پناهجوی سیاسی ثبت شد. (مصاحبه، ۲۹ فروردین ۱۴۰۲، روداو، ۲۴ تیر ۱۴۰۰)

آقای رحیمی و همسرش ابتدا در شهر قلادزی با حقوقی ناچیز در یک نانوایی امرار معاش کردند و سپس به سلیمانیه رفتند. در سلیمانیه آقای رحیمی در یک انبار به عنوان نگهبان و خانم ناصری نیز به خیاطی مشغول شدند. (مصاحبه، ۲۹ فروردین ۱۴۰۲) آنها در عین حال به همکاری با حزب حیات آزاد کردستان (پژاک) ادامه دادند. (مصاحبه، ۲۹ فروردین ۱۴۰۲)

خانم ناصری با حضور و شرکت در برنامه‌های رسانه‌ای فعالیت‌هایش را علنی کرد، اما آقای رحیمی فعالیت‌های خود را با اسم مستعار ادامه داد. از جمله فعالیت‌های عمده او تلاش در جهت جذب نیرو برای حزب پژاک بود. او یکی از ادمین‌های یک کانال تلگرامی کُردی به نام «کنفدرالیسم دموکراتیک» بود و نقش موثری در ترویج اهداف و برنامه‌های این حزب داشت. (مصاحبه، ۲۹ فروردین ۱۴۰۲)  

آقای رحیمی «شخصیتی آرام، مهربان و بدون حاشیه» داشت و به ورزش از جمله «به کوهنوردی علاقمند بود.» (مصاحبه، ۲۹ فروردین ۱۴۰۲)

حزب حیات آزاد کردستان (پژاک)

حزب حیات آزاد کردستان (پژاک) در سال ۱۳٨۳ در کوهستان قندیل در نوار مرزی اقلیم کردستان عراق با کردستان ایران تاسیس شد. این حزب از افکار عبدالله اوجالان، رهبر دربند حزب کارگران کردستان (پ‌ک‌ک) پیروی می‌کند و پارادایم «جامعه دمکراتیک و اکولوژیک مبتنی بر آزادی زن» را مبنای فعالیت‌های خود اعلام کرده است.

آن‌گونه که در اساس‌نامه این حزب آمده، پژاک ایجاد سیستم کنفدرالیسم دمکراتیک و فرم سیاسی خودمدیریتی دموکراتیک برای سازماندهی مردم به منظور برساختن «ملت دمکراتیک» را از اهداف بنیادین خود می‌داند. پژاک همچنین در سال ۱۳۹۳ در تاسیس سیستم «جامعه آزاد و دمکراتیک شرق کردستان (کودار)» مشارکت کرد. مقر اصلی این حزب در نواحی کوهستانی بین اقلیم کردستان عراق و کردستان ایران است.

پیشینه اعدام‌های فراقضایی توسط جمهوری اسلامی ایران

جمهوری اسلامی ایران ید طولایی در اعمال خشونت با انگیزه‌های سیاسی در ایران و اقصی نقاط جهان دارد. از انقلاب ۱۳۵۷ به بعد، عوامل جمهوری اسلامی در داخل و خارج از کشور دست به ربودن، ناپدید کردن و قتل تعداد زیادی از افرادی که فعالیتشان برایشان نامطلوب بود‍ه زده‌اند. تعداد قربانیان اعدام‌های فراقضایی در داخل کشور روشن نیست، اما این قتل‌ها از بهمن ۱۳۵۷ آغاز شده و در طول عمر جمهوری اسلامی در داخل و خارج از ایران تداوم داشته است. بنیاد عبدالرحمن برومند بیش از ۵۴۰ قتل را که به جمهوری اسلامی ایران نسبت داده می‌شود، در خارج از ایران شناسایی کرده است.

در خارج از ایران در کشورهایی چون فیلیپین، اندونزی، ژاپن، هند و پاکستان در آسیا، دوبی، عراق، و ترکیه در خاورمیانه، قبرس، فرانسه، ایتالیا، اتریش، سوئیس، آلمان، نروژ، سوئد و انگلستان در اروپا، و ایالات متحده آمریکا در آنسوی اقیانوس آتلانتیک، مخالفین به روش‌های مختلف توسط مامورین جمهوری اسلامی مورد سوقصد قرار گرفته و کشته شده‌اند. در بیشتر موارد اطلاعات زیادی در مورد این قتل‌ها منتشر نشده و مقامات محلی حکم بازداشتی صادر نکرده‌اند. اما شواهد، مدارک و ردپاهایی که از تحقیقات پلیس و مقامات قضایی محلی به دست آمده، فرضیه جنایت دولتی را تایید می‌کنند. در برخی موارد، این تحقیقات منجر به اخراج یا بازداشت دیپلمات‌های ایران شده است. در موارد محدودی در خارج از ایران، عاملان این قتل‌ها بازداشت و محاکمه شده‌اند و شواهد و مدارک ارائه شده، ارتباط متهمان با نهادهای حکومتی ایران را آشکار کرده‌ و حکم بازداشتی برای وزیر اطلاعات وقت ایران صادر شده است.

نوع تشکیلات و اجرای این قتل‌ها در داخل و خارج از ایران هم دال بر وجود الگوی واحدی است که بنا به گفته دادستان سوئیسی، رولان شاتلن، دارای پارامترهای مشترک و یک برنامه‌ریزی دقیق هستند. از تشابهات بین این قتل‌ها در کشورهای مختلف چنین استنباط می‌شود که دولت ایران آمر اصلی این جنایات است. 

مقامات ایران مسئولیت این قتل‌ها را رسما نپذیرفته‌اند و حتی این جنایات را به درگیری داخلی بین اعضای گروه‌های اپوزیسیون نسبت داده‌اند. معهذا این جنایات از نظر آرمانی و حقوقی از بدو تشکیل نظام توسط مقاماتش توجیه شده است. در بهار سال ۱۳۵۸، صادق خلخالی، اولین قاضی شرع دادگاه‌های انقلاب اسلامی تصمیم نظام را مبنی بر اجرای اعدام‌های فراقضایی رسما اعلام نمود و این تصمیم را چنین توجیه کرد: «…این‌ها محکوم به اعدام شدند، در نظر ملت ایران اگر کسی بخواهد در خارج، در هر کشوری، آنها را ترور کند، هیچ دولتی حق ندارد او را به عنوان تروریست محاکمه کند؛ زیرا او عامل اجرای حکم دادگاه انقلابی اسلامی است. لذا آنها مهدورالدم هستند و در هر جا باشند حکم درباره آن‌ها همین است.» بیش از ده سال پس از این اظهارات، علی فلاحیان، وزیر اطلاعات و امنیت نظام در حالیکه در مورد موفقیت نیروهای امنیتی سخن می‌راند، در مورد حذف مخالفین چنین گفت: «… ما موفق شدیم به بسیاری از این گروهک‌ها در خارج از کشور و در سر مرز ضرباتی وارد کنیم.» 

در عین حال مقامات مختلف سیاسی، قضایی و امنیتی جمهوری اسلامی ایران در مقاطع و مناسبت‌های مختلف وجود سیاست و برنامه بلندمدت و بودجه برای اجرای این قتل‌ها و در برخی موارد انجام موفقیت‌آمیز آن‌ها را تایید کرده‌اند.

 تهدید و اعدام فراقضایی

 آقای ریبین رحیمی، روز ۲۳ تیر ۱۴۰۰ در حومه شهر سلیمانیه در منطقه‌ای به نام «ژاله» مورد تیراندازی قرار گرفت و ساعاتی بعد در بیمارستان جان باخت. (شبکه حقوق بشر کردستان، ۲۵ تیر ۱۴۰۰)

آقای ریبین رحیمی در سال‌های اقامت‌ در اقلیم کردستان عراق، بارها مورد تهدید نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی قرار گرفت. از جمله،‌ حدود ۷ ماه قبل از کشته شدن آقای رحیمی، فرد یا افرادی به  او در صورت عدم همکاری با نهادهای امنیتی هشدار دادند. این تهدید از طریق پیام‌رسان واتساپ ابتدا به صورت مکتوب و سپس از طریق تماس‌های مستقیم تلفنی انجام شد. آقای رحیمی به این تماس‌های تهدیدآمیز واکنشی نشان نداد. در یکی از تماس‌های تلفنی، تهدید کننده با یادآوری وضعیت نامناسب مالی آقای رحیمی، او را به بازگشت به ایران و همکاری با نهادهای امنیتی در ازای دریافت حقوق ماهیانه، تامین بیمه اجتماعی و دیگر مزایا ترغیب کرد. به گفته خانم زلیخا ناصری، تهدید کننده مشخصا به آقای رحیمی گفت: «اگر با ما همکاری نکنی منبع بازنشستگی‌ات را برای همیشه قطع می‌کنیم و همچنین سهمت از منزل خانوادگی‌تان، [همان خانه‌ای که ریبین در آن متولد شده بود] مصادره خواهد شد.» در انتهای این مکالمه، آقای رحیمی یک بار دیگر تهدید شد که در صورت عدم همکاری، «به سرنوشت دو نیروی پژاک به نام‌های زاگرس مانی و شوگر چیا [که در سال ۱۳۹۹ کشته ٔشده بودند] دچار خواهد شد.**» (مصاحبه، ۲۹ فروردین ۱۴۰۲، شبکه حقوق بشرکردستان ۲۵ تیر  ۱۴۰۰)

ریبین رحیمی، نهایتا ساعت ۱۲ ظهر  روز چهارشنبه ۲۳ تیر سال ۱۴۰۰ در حومه شهر سلیمانیه و منطقه‌ای به نام «ژاله» پس از اتمام کار و حین رفتن به محل استراحت  (در همان محل کار) مورد تیراندازی افراد ناشناس قرار گرفت. به علت خلوت بودن محل و بی‌صدا بودن تیراندازی، حدود یک ساعت و نیم طول کشید تا همکاران و کارگران دیگری که در آن انبار مشغول به کار بودند او را در حالی که روی زمین بیهوش افتاده بود پیدا کنند. آنها پس از بی‌نتیجه ماندن تلاش‌ها برای دسترسی به آمبولانس، آقای رحیمی را با ماشین شخصی به بیمارستان «شورش» شهر سلیمانیه منتقل کرده و موضوع را نیز به همسر او اطلاع دادند. آقای رحیمی بعد از انتقال به بیمارستان با وجود خونریزی شدید هنوز توان حرف زدن داشت. علی‌رغم وضعیتی که در آن قرار داشت از همسرش خواست تهدیدات را جدی بگیرد و مواظب خودش باشد. آقای رحیمی به دلیل آسیب جدی در ناحیه شاهرگ، حدود ساعت ۴ بعدازظهر همان روز در بیمارستان جان باخت. جسد آقای رحیمی یک روز بعد در تاریخ ۲۴ تیر ۱۴۰۰بعد از کالبدشکافی به همسرش تحویل و در همان روز در آرامگاه «چهارچراغ» شهر سلیمانیه به خاک سپرده شد. بعد از کشته شدن ریبین رحیمی، خانواده همسر و همچنین خانواده خود او [برادران و خواهرانش] در شهر سنندج به صورت جداگانه مراسم ختمی برای او برگزار کردند.(مصاحبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۲،  شبکه حقوق بشر کردستان، ۲۵ تیر ۱۴۰۰)

در فیلمی که از سوی دوربین‌های آن محل ضبط شده، دو فرد در داخل یک خودروی ب‌ام‌و (BMW) با شیشه‌های دودی و بدون پلاک با یک کلت کمری مارک ماکاروف، مجهز به صدا خفه‌کن پس از تعقیب ریبین رحیمی او را هدف چهار گلوله قرار دادند که یکی از آنها از پشت به او برخورد کرد. (مصاحبه، ۲۱ دی ۱۴۰۲ و ۲۹ فروردین ۱۴۰۲، شبکه حقوق بشر کردستان، ۲۵ تیر ۱۴۰۰) 

آقای رحیمی ساعت ۴ بعد از ظهر روز  چهارشنبه ۲۳ تیرماه ۱۴۰۰ در بیمارستان جانش را از دست داد.  

با بازداشت دو تن از مظنونان از سوی نهادهای حکومت اقلیم کردستان عراق و گشودن یک پرونده حقوقی، مشخص شد که این قتل با برنامه‌ریزی قبلی صورت گرفته است. 

طبق مدارک حقوقی دادگاه، یکی از بازداشت‌شدگان اذعان کرده که آنها به سفارش نهادهای امنیتی وابسته حکومت ایران از مدت‌ها قبل، به منظور قتل آقای رحیمی، او را در محل زندگی و کار تحت نظر داشته‌‌اند. (مدارک آرشیوی بنیاد برومند و شبکه حقوق بشر کردستان) این نظارت به گفته یک منبع مطلع، از حدود ۶ ماه قبل از ترور به واسطه دایر کردن یک مغازه مرغ‌فروشی نزدیک به محل زندگی آقای رحیمی انجام شده است. (مصاحبه، ۲۱ دی ۱۴۰۲) مدارک دادگاه همچنین نشان می‌دهد که مهاجمان (یک پدر و فرزند) بعد از قتل آقای رحیمی، اقدام به مخفی کردن خودرو و سلاح کرده و بلافاصله به مرز بانه رفتند. در مرز، پدر به ایران رفت اما فرزند او برای فروش خودرو و سلاح به سلیمانیه برگشت و به همراه یکی از بستگان که به عنوان راننده تاکسی با او همکاری داشت از سوی نیروهای امنیتی بازداشت شدند.  (مدارک آرشیوی بنیاد برومند، شبکه حقوق بشر کردستان)

 واکنش رسمی در ایران

 نیروهای امنیتی برای برگزاری مراسم  ختم خانواده آقای رحیمی را تهدید کردند. یک خواهر و برادر او به اداره اطلاعات سنندج احضار و تهدید شدند که اگر فیلم یا عکسی از مراسم منتشر شود بازداشت خواهند شد. در نتیجه تصویری از مراسم آنها منتشر نشد. نیروهای اطلاعات همچنین خانواده رحیمی را تهدید کردند که حق ندارند به محل دفن برادرشان در کردستان عراق بروند. نیروهای امنیتی همچنین بارها از طریق پیام‌هایی که به واسطه خانواده ریبین رحیمی رد و بدل می‌شدند، خانم ناصری را تهدید کردند که در صورت ادامه فعالیت‌های سیاسی به سرنوشت ریبین دچار خواهد شد. نیروهای اطلاعاتی یک‌بار دیگر هم او را از طریق خانواده خودش تهدید کردند. اداره اطلاعات از طریق تلفن منزل نیز با یکی از برادران خانم ناصری تماس گرفتند و از او خواستند خواهرش را راضی کند به ایران برگردد و خود را تسلیم نیروهای امنیتی کند. ماموران امنیتی در این تماس به او وعده دادند که در صورت برگشت [به ایران] نه تنها بازداشت نخواهد شد بلکه می‌تواند تمام مهریه و سهمش را از منزل خانوادگی ریبین دریافت کند. (مصاحبه، ۲۹ فروردین ۱۴۰۲)

بعد از کشته شدن ریبین رحیمی آگهی مزایده‌ای به دیوار منزل خانوادگی آنها نصب شد با این مضمون که سهمی از این خانه به فروش می‌رسد. قیمت درخواستی برای این سهم تنها ۳۰۰ میلیون تومان ذکر شده بود. در نتیجه دو برادر و دو خواهر ریبین بعد از اتمام مراسم ختم خیلی زود اقدام به خرید سهم ریبین کردند و به این ترتیب مزایده کنسل شد. (مصاحبه، ۲۹ فروردین ۱۴۰۲)

یکی از سایت‌های وابسته به وزارت اطلاعات به  نام سایت «انجمن بی‌تاوان آذربایجان غربی» که در سال ۱۳۸۹ ایجاد شده و تنها به تبلیغات علیه نیروهای حزب حیات آزاد کردستان (پژاک) می‌پردازد، سه هفته بعد از کشته شدن آقای رحیمی، در مورد قتل او گزارشی منتشر کرد. از این گزارش به نظر می‌رسد که نهادهای امنیتی از فعالیت‌های آقای رحیمی مطلع بوده‌اند: «با توجه به اطلاعات موجود، مبرهن است که بهروز رحیمی با کد ریبین سنه عضو پژاک بوده و سال‌ها در مناطق مرزی ایران و عراق در خدمت این گروهک بوده که ظاهرا وظیفه‌ جذب نیرو و انتقال آنها به قندیل را بر عهده داشته است.» (سایت انجمن بی تاوان، ۱۴ مرداد ۱۴۰۰) 

این سایت از کشته شدن آقای رحیمی با عنوان «ترور سیاسی» یاد کرد و مسئولیت قتل آقای رحیمی را متوجه حزب حیات آزاد کردستان (پژاک) کرد.  (سایت انجمن بی تاوان٬ ۱۴ مرداد ۱۴۰۰) 

واکنش رسمی اقلیم کردستان عراق

دستگاه قضایی حکومت اقلیم کردستان در راستای رسیدگی به پرونده این قتل دو نفر به نام‌های «پیشرو.م» و «شفان.ا» را بازداشت کرد. بنا به اعلام یکی از وکلای پرونده به نام سهراب رحمتی و به گفته یک منبع  مطلع، در پی محاکمه دو متهم این پرونده، یکی از آ‌نها طبق ماده ۲ قانون ترور به حبس ابد و دیگری تبرئه شد. (مصاحبه با یک منبع مطلع ۲۱ دی ۱۴۰۲، روداو ۱۶ آبان ۱۴۰۲)

آنطور که در مستندات پرونده آقای رحیمی آمده، «پشرو.م.» دارای سابقه کیفری به اتهام «جاسوسی» و «تلاش برای ربودن یکی مخالفان سیاسی ایران ساکن اقلیم کردستان» به دستور وزارت اطلاعات بوده و در سال ۲۰۱۷ در سلیمانیه به این اتهام بازداشت و به مدت یک سال و ۷ ماه زندانی شده بود. (مدارک آرشیوی بنیاد برومند و شبکه حقوق بشر کردستان)

مسئولان حکومت اقلیم کردستان با وجود رسیدگی حقوقی به پرونده قتل آقای رحیمی اما اقدامات لازم برای تامین امنیت همسر او خانم زلیخا ناصری انجام ندادند. با وجود مراجعه خانم ناصری به نهادهای امنیتی کردستان عراق، نه تنها اقدامات لازم برای تامین امنیت او صورت نگرفته بلکه در رابطه با اجاره‌خانه و پروانه کسب و کار نیز «کارشکنی و سنگ‌اندازی» کرده‌اند. (مصاحبه، ۲۹ فروردین ۱۴۰۲)

 واکنش خانواده

به گفته خانم زلیخا ناصری، برادران و خواهران ریبین رحیمی در ایران هستند و به دلیل تهدید و فشارهای نیروهای امنیتی عملا امکان پیگیری حقوقی این پرونده را ندارند. خانم زلیخا ناصری که در کردستان عراق زندگی می‌کند تنها چند هفته بعد از خاکسپاری ریبین رحیمی به اداره آسایش سلیمانیه مراجعه و از آنها خواست پرونده همسرش را پیگیری کنند. خود او شخصا برای بازبینی مجدد دوربین‌های محوطه انباری که همسرش در آنجا کشته شد به اداره آسایش شهر «عربت» واقع در کردستان عراق مراجعه کرد. او نهایتا برای پیگیری حقوقی این پرونده، شکایتی در مراجع قضایی اقلیم کردستان عراق ثبت کرد. با مشخص شدن نتیجه دادگاه بدوی و صدور حکم برای متهمان، خانم ناصری و وکلای پرونده به آن اعتراض کردند. آنها خواهان اشد مجازات برای متهم ردیف اول و خواهان محاکمه مجدد متهم ردیف دوم هستند. (مصاحبه،  ۲۹ فروردین‌ و ۱۵ بهمن ۱۴۰۲)

تاثیر بر خانواده

از تاثیر قتل آقای رحیمی بر خانواده او در ایران اطلاعی در دست نیست. اما این موضوع بر زندگی همسر او  در کردستان عراق تاثیر زیادی گذاشت. در پی این قتل،‌ محدودیت‌های اقتصادی اجتماعی زیادی از سوی نهادهای امنیتی و اداری حکومت اقلیم کردستان عراق بر خانم ناصری اعمال شد. به دلیل نگرانی‌های امنیتی  ناچار شد مغازه خیاطی خود را تعطیل کند. در فقدان حمایت‌های خانوادگی و در نبود حمایت کافی نهادهای مدنی کردستان عراق، از جمله نهادهای بین‌المللیِ مرتبط، زندگی روزانه خانم ناصری دگرگون شد. (مصاحبه، ۲۹ فروردین ۱۴۰۲)

دیگر واکنش‌ها

پنج روز بعد از کشته شدن ریبین رحیمی، مرکز کمیته اجتماعی تشکل چتر مانند «کودار» (که پژاک هم عضو آن است) در این ارتباط بیانیه‌‌ای به زبان کُردی صادر کرد. در این بیانیه از ریبین رحیمی با کد سازمانی «ریبین سنه» و به عنوان یک فعال مدنی و «هوادار» این حزب نام برده شد. این حزب در بیانیه خود قتل ریبین رحیمی را یک «ترور سیاسی» نامیده و آن را به عنوان اقدامی «جنایتکارانه» به شدت محکوم کرد. این بیانیه در انتها، با توجه به موارد مشابه در سال‌های گذشته مسئولیت این ترور را مستقیما به عهده حکومت ایران و نیروهای «اجیر کُرد» به آن نسبت داده است. (سایت حزب حیات آزاد کردستان٬ پژاک٬ ۲۸ تیر ۱۴۰۰)

یکی از کادرهای حزب حیات آزاد کردستان (پژاک) طی مصاحبه‌ای مرتبط با این تحقیق گفت: «تهدید اعضا و هواداران ما در همه جای دنیا خصوصا در اقلیم کردستان امر تازه‌ای نیست. بارها و به طرق مختلف تهدید می‌شویم و ما نیز هیچ امکان سازمانی برای محافظت بیشتر از خودمان و یا هوادارانمان نداریم. در پاسخ به این تهدیدها تنها از نیروهای تهدید شده خود می‌خواهیم راهکارهای امنیتی را بیش از پیش رعایت کنند. (مصاحبه، ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲)

 پاورقی:

*  گریلا معادل کُردی واژه (ّGuerrilla) است و برای توصیف نیروهای نظامی احزابی مانند حزب کارگران کردستان و حزب حیات آزاد کردستان به کار برده می‌شود. برخی دیگر از احزاب کردستان از عنوان «پیشمرگه» برای توصیف نیروهای نظامی خود استفاده می‌کنند. پیشمرگه در عین حال عنوان نیروهای نظامی حکومت اقلیم کردستان عراق هم هست.

**  مهدی رضایی (زاگرس مانی) و آکو فتحی (شوگر چیا) دو عضو حزب حیات آزاد کردستان (پژاک) بودند که در تاریخ ۱۶ بهمن ۱۳۹۹ در منطقه «چم شلیر» در نزدیکی شهر پنجوین کردستان عراق کشته شدند. حزب پژاک در بیانیه‌ای رسمی در تاریخ ۸ فروردین ۱۴۰۰ کشته شدن این دو نفر را تایید کرد. (آرشیو شبکه حقوق بشر کردستان)

***  طبق قوانین عراق، اشد مجازات، اعدام است.