هفته گذشته لقمان مرادی، زندانی سیاسی کُرد محکوم به اعدام با مخالف دادستانی تهران از آخرین دیدار با خواهر بیمارش محروم شد و خواهرش روز ۱۵ بهمن ماه در یکی از بیمارستانهای تهران بر اثر ابتلا به سرطان درگذشت.
شاهین اقدامی، زندانی سیاسی محبوس در زندان رجاییشهر کرج در خصوص مرگ خواهر همبندیاش و مخالفت دادستانی تهران با آخرین دیدار این زندانی سیاسی با خواهرش قبل از مرگ، نامهی سرگشاده نوشته است.
این نامه که برای انتشار در اختیار شبکه حقوق بشر کُردستان قرار گرفته است، در ادامه بخوانید.
متن نامه:
« بگذار بگریم چون ابر در بهاران کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران»
هفته گذشته لقمان مرادی دوست عزیز و همبندیمان خواهر خود را از دست داد. خواهر لقمان ۳۱ سال داشت و مربی مهد کودک بود. وی در روزی که مصادف بود با تولد لقمان، بر اثر سرطان معده درگذشت. این اتفاق دردناک، سبب غم و اندوه بسیار برای لقمان و همبندیانش شد. اما آنچه این پیشامد را غمانگیزتر ساخت و بر اندوهمان افزود نوع رفتار و عملکرد دادستانی تهران با تقاضای لقمان مرادی جهت ملاقات و وداع آخرین با خواهرش بود. هیچکس نفهمید و درک نکرد که چرا دادستانی تهران اجازه نداد تا لقمان برای آخرین بار خواهر بیمار در حال انتظارش را ببیند.
لقمان و خواهرش آنگونه که خودش نقل میکند از دوران کودکی وابستگی عمیق و شدیدی بهم داشتهاند به گونهایی که از زمان دستگیری لقمان یعنی هشت سال پیش تا روزهای پایانی زندگیاش، با آوردن یک بشقاب و کاسه اضافی بر سر سفره جای خالی برادرش را پر میکرده، برادری که همچنان روزها و شبهای پرفشاری را زیر سایه اعدام سپری میکند. خواهری که پشتوانه پدر و مادر غمخوار برادر بود، رفت بدون آنکه فرصتی برای خداحافظی با رفیق و برادرش به او بدهند.
نمیدانم این سخت از کیست؟ اما بسیار چگال و دقیق است:
اگر میخواهید به درستی و سلامتی یک حکومت پی ببرید به زندانهایش نگاه کنید و به نوع رفتار و سلوکش با مخالفان. متاسفانه از استقرار حاکمیت استبداد تاکنون آنچه نصیب مخالفان شده است چیزی نبوده جز اعدام، ظلم و ستم، مصادره اموال، تهمت و افترا، شکنجه، زندان و حصر.
گاهی با خود میگریم، مگر ما مردمان با این حکومت چه کردهایم؟ و اینکه این حکومت این همه دشمنی، خصومت و سنگدلی را از کجا آورده است؟ وای بر سنگدلان که اینگونه بذر نفرت میکارند؟!
ای کاش دشمنیتان را حد و حدودی بود. ای کاش در دشمنیتان به حداقل اصول اخلاقی و انسانی پایبند بودید. ای کاش اخلاق و دشمنی را میآموختید.
«دستا دست ایستادهایم
حیرانایم اما از ظلمات سرد جهان وحشت نمیکنیم.»
شاهین( جعفر ) اقدامی
زندان رجاییشهر کرج
۲۱ بهمن ۹۵