زینب جلالیان، زندانی سیاسی کُرد که اسفند ماه امسال وارد پانزدهمین سال حبس خود شد، پیشتر در سال ۱۳۹۷ با انتشار نامهای سرگشاده خطاب به افکار عمومی از محرومیت خود از هرگونه دسترسی به خدمات پزشکی و درمانی خبر داده بود. وی در تاریخ ۱۹ آبان سال ۱۳۹۹ از کانون اصلاح و تربیت کرمانشاه به زندان مرکزی یزد منتقل شد و از آن زمان از حق ملاقات با خانواده نیز محروم شده است.
شبکه حقوق بشر کردستان مطلع شده است که این زندانی سیاسی در چند هفته گذشته برای دومین بار به کرونا مبتلا شده و کماکان از حق دسترسی به خدمات پزشکی و درمانی محروم است. وی که به دلیل مدت طولانی حبس و شرایط سخت زندان با بیماریهای مختلفی درگیر است، پس از ابتلای اولش در زندان قرچک به کرونا نیز دچار آسم شده بود.
شبکه حقوق بشر کردستان به مناسبت هشتم مارس، روز جهانی زنان و پانزدهین سال حبس زینب جلالیان اقدام به بازنشر نامهایی از این زندانی سیاسی کُرد با صدای او میکند که متن آن پیشتر در سال ۱۳۹۷ از طرف شبکه حقوق بشر کردستان منتشر شده بود.
درود برای شماهایی که برای حق میجنگید
من این نامه را برای کسانی مینویسم که برای حق و حقوق خود و دیگران ارزش قائلند و به خاطر آن تلاش میکنند.
من یازده سال است در زندانهای جمهوری اسلامی به سر میبرم و علیرغم همه بیماریهایم هیچ وقت از این رژیم تقاضا نکردهام مرا به پزشک ببرد.
اول از همه چشمهایم بیمار شدند، بعد رودهام، بعد کلیههایم، بعد ریههایم، بعد دهانم برفک زد، بعد فشار خونم و حالا دندانهایم خراب شده است و من مجبورم درد زیادی را تحمل کنم. چون به مدت سه ماه است که تقاضای دندانپزشک کردهام اما متاسفانه مسئولان زندان تا به حال هیچ اقدامی نکردهاند. من به عنوان یک زندانی سیاسی از ابتداییترین حق و حقوق برخوردار نیستم. همیشه با دردهایم کنار آمدهام، مثل مادری که کودک ناآرام وبیمارش را با لالاهایی آرام کرده، دردهایم را آرام کردهام. چون به خوبی میدانستم اگر تقاضای درمان کنم مثل الان جوابی نخواهم گرفت.
این رژیم ریاکار و دروغگوست. مرا به دکتر نبردهاند اما برایم پرونده پزشکی درست کردهاند و در رسانههایشان این اسناد جعلی را منتشر کردهاند که ما زینب جلالیان را بارها به دکتر بردهایم. این یک دروغ محض است. این رژیم بویی از انسانیت نبرده است. بدتر از همه از تصاویری که در سال ۱۳۸۷ از من گرفته بودند استفاده کردند. در حقیقت سوٍاستفاده کردند تا سازمانهای حقوق بشری را گمراه کنند و اذهان عمومی را بفریبند.
آیا شکنجه کردنم، سالها در سلول نمور نگه داشتنم، از تلفن و ملاقات محروم کردنم کافی نبود؟! با بیاهمیتترین تقاضایی که من میکنم دهها شرط و شروط برایم میگذارند. مثل جلادی که سرم را از تنم جدا کند و با لبخندی ملیح از من تقاضا کند که پاشم و راه بروم. این معامله کثیف و غیرانسانی چیست که این جلادها با من میکنند؟!
آیا کسی که به مانند این جلادان فکر نکرد و عمل نکرد، باید بمیرد؟! یا در زندان بپوسد؟! این منطق سیاه و یک رنگ و انکار طبیعت است. پس تکلیف این همه رنگها و تفاوتها چه میشود؟ آیا کسی که مثل شما جلادها تشنه خون و روسیاه نباشد، باید بمیرد؟!
ای جلادها ندای آزادیخواهی مرا پشت میلههای زندان میشنوید؟! بگذارید خیال خامتان را راحت کنم؛ من هرگز با جسمم مبارزه نکردهام که حالا افسوس بخورم جسمم دربند است. یک آزاده با فکر و اندیشهاش مبارزه میکند نه با جسمش و خوشبختانه شما جلادها هم نمیتوانید افکار هیچ آزادیخواهی را به بند بکشید.
برای من حتی مردن و درد کشیدن در راه آزادی گواراست. پس در حقیقت شما تیشه به ریشه خودتان میزنید و همه تلاشهایی که شما کردهاید بیهوده بوده و محکوم به شکستید.
هیچ کس و هیچ چیزی آنقدر قوی نیست که بتواند مرا از رسیدن به اهدافم بازدارد. به تنهایی از همه قویترم و به راهم ادامه خواهم داد.
به درود
زینب جلالیان
زندان خوی
خرداد ۱۳۹۷