توضیح مشترک «شبکه حقوق بشر کردستان (شبکه)» و «بنیاد عبدالرحمن برومند» (بنیاد): این پرونده بخشی از مستندسازی‌های مشترک شبکه حقوق بشر کردستان و بنیاد عبدالرحمن برومند است. شبکه حقوق بشر کردستان در نظر دارد به مرور پرونده اعدام‌های فراقضایی مربوط به شهروندان و فعالان کُرد را مستند کند. شبکه به این منظور از تجربیات و روش‌شناسی تحقیقی بنیاد حقوق‌بشری عبدالرحمن برومند استفاده کرده که سالهاست در زمینه مستندسازی موارد نقض حقوق بشر در ایران فعالیت می‌کند. گزارش این پرونده و گزارش‌های بعدی در قسمت «مستندسازی» وبسایت شبکه حقوق‌ بشر کردستان و «یادبود امید» بنیاد عبدالرحمن برومند منتشر می‌شوند. برخی از مصاحبه‌های مورد استفاده در این مستندسازی و مصاحبه‌های تکمیلی از سوی بنیاد، برخی از آنها از سوی شبکه و برخی نیز مشترکا انجام شده‌اند.

اطلاعات مربوط به پرونده آقای شهریار محمدی فرزند علی و مینا،‌ از طریق مصاحبه با دو تن از نزدیکان خانواده (۱۷ بهمن ۱۴۰۱ و ۱ تیر ۱۴۰۲) و مصاحبه با منابع مطلع (از فروردین تا مرداد ۱۴۰۲) به دست آمده است. برای تکمیل اطلاعات این پرونده از وبسایت‌های بخش فارسی صدای آمریکا (۱۷ فروردین ۱۴۰۲)، کردپا (۳ اردیبهشت ۱۴۰۲) کوردستان میدیا (‌۷ دی ۱۴۰۱، کانال یوتیوب بی‌بی‌سی فارسی (۲۶ فروردین ۱۴۰۲)، وبسایت بی‌بی‌سی فارسی، (۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲)  سازمان حقوق بشری هانا (۱۲ فروردین ۱۴۰۲)، ایران‌ وایر (۵ اردیبهشت ۱۴۰۲)، بولتن‌نیوز (۶ اردیبهشت ۱۴۰۲) و خبرگزاری تسنیم (۲۸ آبان ۱۴۰۱) استفاده شده است.

آقای شهریار محمدی روز ۵ اردیبهشت سال ۱۳۷۳ در یک خانواده کُردِ اهل سُنت در شهرستان بوکان آذربایجان غربی به دنیا آمد. او دوران کودکی، نوجوانی و جوانی را در همین شهر گذراند. آقای محمدی بعد از پایان تحصیلات دبیرستان وارد دانشگاه آزاد بوکان شد و در رشته معماری به تحصیل ادامه داد. او به گفته نزدیکان، تا ترم دوم دانشگاه درس خواند اما سپس به دلیل مشکلات مالی خانواده از ادامه تحصیل انصراف داد. آقای محمدی با خودروی شخصی مشغول کاسبکاری* و جابجایی کالا بود (مصاحبه، ۱۷ بهمن ۱۴۰۱).

آقای محمدی به فعالیت‌های سیاسی و حزب کومله علاقه‌مند بود. به گفته یکی از نزدیکان، سال ۱۳۹۳ هنگامی که خودروی آقای محمدی، که وسیله کار او بود، از سوی حکومت توقیف شد، او به همراه دوستش محمد حسن‌زاده (که او نیز در جریان اعتراضات ۱۴۰۱ کشته شد) به منظور عضویت در حزب کومله به کردستان عراق رفتند. آقای محمدی بعد از حدود ۵ ماه و در پی تهدید نیروهای امنیتی و ایجاد فشار بر خانواده، از ادامه فعالیت در این حزب منصرف شد و به ایران بازگشت (مصاحبه، ۱۷ بهمن ۱۴۰۱).

آقای محمدی بعد از بازگشت به ایران، بارها از سوی نهادهای امنیتی مانند اداره اطلاعات و سازمان اطلاعات سپاه پاسداران احضار و بازجویی شد (مصاحبه، ۱۷ بهمن ۱۴۰۱).

یک سال بعد از بازگشت آقای محمدی به ایران، در پی گزارش افراد ناشناس، ماموران امنیتی با مراجعه به منزل خانوادگی او، گوشی تلفن و رم کامپیوتر او را با خود بردند. آنها تصاویری را روی کامپیوتر آقای محمدی پیدا کرده بودند که مربوط به زمان عضویت در حزب (کومله) بود و او را در لباس کُردی و مسلح نشان می‌داد. همین مساله باعث بازداشت او و آغاز دور دیگری از بازجویی‌ها شد. تا زمانی که خانواده موفق شدند بازجوی اصلی او را پیدا کنند تا شهادت بدهد که بازگشت آقای محمدی به ایران داوطلبانه بوده، او حدود دو ماه بازداشت و سرانجام با قید وثیقه آزاد شد (مصاحبه، ۱۷ بهمن ۱۴۰۱).

نزدیکان آقای محمدی، او را شخصیتی «بسیار آرام،‌ مهربان، حامی» و «جوانی ورزشکار، کاری و مراقب خانواده» توصیف می‌کنند. به گفته یکی از نزدیکان٬ آقای محمدی «ورزشکار بود، ورزش رزمی‌کرده و در این رشته مدرک هم گرفته بود. [او] از سن کم به آزادی‌خواهی و برابری زن و مرد معتقد بود، مخالف سرسخت حجاب اجباری بود. [او] ورزش می‌کرد و به دوستانش گفته بود اگر رژیم عوض شود باشگاه می‌زند. دوست داشت یک مغازه موبایل ‌فروشی بزند. همیشه می‌گفت یک مجتمع می‌سازم و می‌دم نیازمندا توش زندگی کنند. کلی آرزوی برآورده نشده داشت.» (کانال یوتیوب بی‌بی‌سی فارسی، ۲۶ فروردین ۱۴۰۲) به گفته یکی دیگر از نزدیکان، آقای محمدی «فقر و گرایش‌های سیاسی نگذاشت که شهریار زندگی راحتی داشته باشد.» (مصاحبه، ۱ تیر ۱۴۰۲). یک فرد نزدیک به خانواده آقای محمدی گفت: «او آٰزوهای زیادی داشت. روزی بدنش تتو کرده بود که آرزو دارم بی‌آرزو بمیرم.» آقای محمدی پیش از قتل، در تهران «مشاور املاک ساختمانی» بود (کانال یوتیوب بی‌بی‌سی فارسی، ۲۶ فروردین ۱۴۰۲).

او در میان مردم نیز به فردی «بزرگوار، دارای مرام و معرفت» شهره داشت. آقای محمدی به مشکلات مردم اهمیت می‌داد و آنها را در حل مشکلات همراهی می‌کرد. یک فرد نزدیک به آقای محمدی در جریان اعتراضات تابستان سال ۱۴۰۱، او را «جزو اولین لیدرهای بوکان» دانست و گفت که در پی قتل او دوستانش دیگر به صورت سابق در اعتراضات شرکت نکردند (وبسایت صدای آمریکا، ۱۷ فروردین ۱۴۰۲، مصاحبه، ۱۷ بهمن ۱۴۰۱).

در جریان این اعتراضات در روز ۲۴ آبان سال ۱۴۰۱ یکی از دوستان نزدیک آقای محمدی به اسم محمد حسن‌زاده که از ناحیه چشم آسیب دیده بود کشته شد. در پی قتل آقای حسن‌زاده، آقای محمدی درگیر وقایعی شد که به افزایش توجه مقامات امنیتی به جزئیات زندگی او انجامید. به گفته نزدیکان، شب ۲۴ آبان، آقای محمدی که نگران ربوده شدن جسد دوستش از سوی نیروهای امنیتی بود، به بیمارستان قلی‌پور بوکان رفت و مخفیانه پیکر بی‌جان آقای حسن‌زاده را برای خاک‌سپاری خارج و به روستای زادگاه او منتقل کرد. همان شب تصاویری در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد که آقای محمدی را در حالت نشسته کنار جسد آقای حسن‌زاده در ساختمان یک مسجد نشان می‌داد. در این تصویر دستان آقای محمدی باندپیچی است. نزدیکان او می‌گویند دلیل آن، ضرب و شتم ناشی از درگیری با یکی از نیروهای امنیتی پیش از انتقال جنازه آقای حسن‌زاده بود (مصاحبه، ۱۷ بهمن ۱۴۰۱).

آقای محمدی همچنین در شامگاه ۲۶ آبان چند تن از زخمی‌شدگان را که هدف «تیر مستقیم» نیروهای حکومتی قرار گرفته بودند نزد «دکترهای زیرزمینی» برد (وبسایت صدای آمریکا، ۱۷ فروردین ۱۴۰۲).

پیش‌زمینه اعتراضات ۱۴۰۱

کشته شدن خانم ژينا مهسا امینی، زن ۲۲ ساله کُرد در بازداشت، اعتراضات سراسری دیگری را در روز ۲۵ شهریور ماه ۱۴۰۱ در ایران کلید زد. امینی روز ۲۲ شهریور به دلیل بدحجابی توسط پلیس امنیت اخلاقی تهران بازداشت و در حالی که دچار مرگ مغزی شده بود به بیمارستان منتقل شد. اعتراضات به لحاظ خشم و استیصال مردم از رفتارهای گشت ارشاد، اظهارات گمراه کننده مقامات در خصوص علت کشته شدن ژینا مهسا ، مصونیت مسببینِ اقدامات خشونت‌آمیز علیه بازداشتی‌ها از مجازات و کلاً در مخالفت با حجاب اجباری مقابل بیمارستان آغاز شد و در شهرستان سقز واقع در استان کردستان (محل دفن ژینا مهسا) ادامه یافت. در بدو امر، دختران جوان و زنانی که روسری‌های خود را آتش می‌زدند، و کلاً نسل جوانی که شعار «زن، زندگی، آزادی» سر می‌داد، هدایت این اعتراضات را بر عهده داشتند، اعتراضاتی که به سرعت ویژگی ضد حکومتی به خود گرفت و طی آن معترضان خواستار سرنگونی جمهوری اسلامی شدند. گستره و استمرار این اعتراضات بی‌سابقه بود. اقدامات حکومت در جمع کردن پلیس امنیت اخلاقی از خیابان‌ها و دستگیری پیشگیرانه روزنامه نگاران و فعالان سیاسی و مدنی، نتوانست مانع از تداوم اعتراضات شود. تا اواسط آذر ماه ۱۴۰۱، اعتراضات به ۱۶۴ شهر و شهرستان، از جمله در محل‌هایی که هرگز هیچگونه اعتراضی به چشم ندیده بود، تسری یافت . قریب به ۱۵۰ دانشگاه، دبیرستان، کسب و کار، و گروه‌های صنفی مختلف، از جمله کارکنان صنعت نفت، تجار بازار تهران (و دیگر بازرگانان)، آموزگاران، وکلای دادگستری (که تا تاریخ ۱۲ بهمن ماه ۱۴۰۱ ، دست کم ۴۹ تن از آنان بازداشت شده بودند)، هنرمندان، ورزشکاران، و حتی پزشکان نیز به نحوی از انحاء به اعتراضات پیوستند. علی‌رغم سرکوب خشونت‌آمیز و بازداشت‌های گسترده اعتراضات با شدت هرچه تمام‌تر هفته‌ها ادامه داشت (دست کم تا اواسط آذر ماه ۱۴۰۱)، و فعالیت‌های اعتراضی نیز به تناوب تا اواخر دی‌ماه، در جریان بود.

اقدامات سرکوبگرانه حکومت، قاطعانه و با قطع متناوب شبکه تلفن و اینترنت و تلفن‌های همراه، و نیز تهدید و بازداشت اعضای خانواده‌های قربانیان، همراه بود. این مسائل چالش‌هایی جدی در امر نظارت و پیگیری اعتراضات و جمع آوری اسناد و مدارک درباره قربانیان ایجاد کرد. نیروهای امنیتی با توسل به اقدامات خشونت‌آمیزِ غیرقانونی و مرگبار و با استفاده از تپانچه، تفنگ ساچمه‌ای و سلاح‌های جنگی با معترضان مقابله می‌کردند. آنها در بسیاری موارد سر و سینه معترضان را هدف قرار داده و از فاصله نزدیک و از پشت سر به آنان شلیک می‌کردند. نیروهای امنیتی همچنین با استفاده از تفنگ ساچمه‌ای به صورت معترضان شلیک کرده و باعث آسیب جدی به چشمان و در مواردی سبب نابینایی  شماری از آنان شدند. طبق برخی گزارشات، اندام جنسی  زنان را نیز هدف قرار دادند. در تاریخ  ۸ مهر ماه ۱۴۰۱ خونین‌ترین سرکوب این اعتراضات در زاهدان، مرکز استان سیستان و بلوچستان به وقوع پیوست؛ این اعتراضات در پایان نماز جمعه آغاز شد. تعداد تلفات آن روز بیش از ۹۰ تن گزارش شد. بسیاری از معترضانِ زخمی از بیم بازداشت به بیمارستان مراجعه نکردند: بنا بر گزارشات دریافتی، نیروهای امنیتی بسیاری از آنان را پیش و پس از درمان در بیمارستان دستگیر کردند.

بر اساس آمارهای منتشر شده از سوی سازمان‌های حقوق بشری، در جریان این اعتراضات دستکم ۴۵۰  معترض بر اثر تیراندازی نیروهای امنیتی کشته و هزاران تن هم مجروح یا بازداشت شدند. در همین حال، طی سال گذشته (مهر ۱۴۰۱ تا مهر۱۴۰۲)٬ دستکم ۷ شهروند در ارتباط با این اعتراضات بدون رعایت معیارهای حداقلی دادرسی عادلانه، محاکمه و اعدام شدند و تعدادی دیگر نیز با اتهاماتی روبرو هستند که بالقوه می‌توانند مجازات اعدام  به دنبال داشته باشد.  

بر اساس گزارش‌های موثق منتشر شده،‌ تعدادی از خانواده‌های معترضان کشته شده از سوی نهادهای امنیتی تحت فشار قرار گرفته تا هویت عزیزان خود را به دروغ در زمره این نیروها به ثبت برسانند یا اینکه مسئولیت را به عهده معترضان بگذارند. در مناطقی مانند کردستان نهادهای امنیتی با احضار برخی خانواده‌ها آنها را مجبور کرده‌اند که مسئولیت قتل بستگان خود را به عهده احزاب مخالف کُرد بگذارند. از سوی دیگر رسانه‌های حکومتی ادعا کردند که حدود ۷۰ نفر از نیروهای امنیتی نیز در جریان این اعتراضات کشته شدند.

معترضان، گروه‌های حقوق بشری و رسانه‌ها، موارد متعدد ضرب و شتم، شکنجه (از جمله اجبار افراد به اعتراف)، و تجاوز جنسی به بازداشت‌شدگان را گزارش کرده‌اند. این افراد در خلال بازجویی از دسترسی به وکیل مدافع محروم بوده و از اعترافات آنان در دادگاه به عنوان ادله اثبات جرم استفاده شده است.

حمایت عمومی و همبستگی جهانیان با معترضان نیز بی‌سابقه بود (هشتگ #مهساامینی به زبان‌های فارسی و انگلیسی رکورد‌های جهانی را شکست) و در تاریخ ۳ آذر ماه ۱۴۰۱، شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد قطعنامه‌ای تصویب کرد و طی آن خواستار تشکیل یک کمیته حقیقت یاب شد «که مستقلاً و به طور جامع، در خصوص ادعاهای نقض حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران در رابطه با اعتراضاتی که در روز ۲۵ شهریور ماه ۱۴۰۱ آغاز شد تحقیق کند، بالاخص درباره نقض حقوق زنان و کودکان.»

پیش‌زمینه اعتراضات ۱۴۰۱ شهر بوکان

به دنبال قتل حکومتی ژینا مهسا امینی در تاریخ ۲۵ شهریور ۱۴۰۱ موج گسترده‌ای از اعتراضات مردمی در ایران آغاز شد. جرقه این اعتراضات ابتدا از سقز٬ شهر زادگاه ژینا و در مراسم خاکسپاری او اغاز شد و سپس دیگر شهرهای کردستان و ایران را در برگرفت. بوکان از جمله شهرهایی بود که در همبستگی با مردم سقز به یکی از کانون‌ها تبدیل شد و در دوران چند ماهه اعتراضات زن٬ زندگی٬ آزادی خیابان‌ها و محلات مختلف این شهر صحنه نارضایتی‌ها و اعتصابات مداوم ضد حکومتی بود. از ۱۲۳ شهروند کُردی که در اعتراضت زن٬ زندگی٬ آزادی جان خود را از دست دادند، ۱۷ نفر در بوکان از سوی نیروهای امنیتی کشته شدند.

کومله

در اواسط دهۀ ١٣۴٠، چند تن از اعضای باقی مانده از حزب دموکرات کردستان ایران در عراق، «سازمان انقلابی حزب دموکرات کردستان ایران» را بنیان گذاشتند. اسماعیل شریف‌زاده، عبدالله معینی و ملا آواره از جمله رهبران این تشکیلات بودند که به مبارزۀ مسلحانه چریکی در کردستان روی آوردند. با شکست این جریان در سال ۴٨ و دستگیری و کشته شدن بسیاری از اعضای آن، مبارزۀ چریکی مورد نقد قرار گرفت و گرایش‌های مائوئیستی غلبه یافت. کومله با اینکه رسماً خود را مائویست اعلام نکرده بود، اما انقلاب چین و مائوئیسم در سیاست‌ها و افکار رهبرانش تاثیر گذاشته بود.‌ (ایران آکادمیا، ۱۳۹۷) در سال ١٣۵٧ با آزادی برخی از رهبران زندانی، «سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان- کومله» تاسیس شد. کومله براساس گرایش مارکسیستی خود، با خان‌ها و سرمایه‌داران کُرد مخالف بود و کارگران و دهقانان کردستان را به شورش مسلحانه علیه آن‌ها و به ویژه دولت مرکزی فرامی‌خواند. این سازمان، حزب دموکرات کردستان را نمایندۀ طبقات مرفه کردستان می‌دانست و تبلیغات وسیعی علیه این حزب داشت که بارها به درگیری‌های مسلحانه با این حزب انجامید و صدها کشته به جای گذاشت.

گروهی که سال ۱۳۶۲ به رهبری عبدالله مهتدی از حزب کمونیست ایران جدا شده بود به ویژه سال ۱۳۸۶ دستخوش چندین انشعاب پیاپی شد. در حال حاضر علاوه بر «سازمان کردستان حزب کمونیست ایران – کومله» به رهبری آقای ابراهیم علیزاده، سازمان‌های دیگری مانند «حزب کومله کردستان ایران» به رهبری عبدالله مهتدی و «کومله زحمتکشان کردستان» به رهبری رضا کعبی فعالیت می‌کنند. در این میان، آقای عبدالله مهتدی طی مصاحبه‌هایی اعلام کرد که حزب او از یک جریان چپ‌گرای مارکسیست به یک حزب سوسیال دمکرات تغییر مشی داده است (بی‌بی‌سی فارسی،‌ ۲۶ اردیببهشت ۱۴۰۲). 

تهدید و قتل آقای شهریار محمدی

آقای شهریار محمدی شامگاه جمعه ۲۷ آبان‌ ۱۴۰۱ در جریان اعتراضات بر اثر شلیک گلوله نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به قتل رسید.

به گفته یکی از نزدیکان آقای محمدی، به نظر می‌آید او از زمان برگزاری مراسم ختم و دفن دوستش محمد حسن‌زاده در بوکان شناسایی شد و حساسیت نهادی امنیتی را برانگیخت (مصاحبه، ۱۷ بهمن ۱۴۰۱).

آقای محمدی حوالی غروب روز ۲۷ آبان و در ادامه اعتراضات آن روز، در حالیکه سوار بر یک خورد شخصی در حالت رانندگی بود، از سوی نیروهای سپاه پاسداران مورد تعقیب و گریز قرار گرفت و در کوچه بن‌بست فلکه علی‌آباد مجبور به توقف شد و بلافاصله مورد اصابت رگبار گلوله جنگی نیروهای امنیتی قرار گرفت که داخل سه خودرو او را تعقیب کرده بودند (مصاحبه، ۱۷ بهمن ۱۴۰۱).

به گفته نزدیکان، افراد دیگری نیز همراه آقای محمدی بودند که نهایتا توانستند از محل بگریزند ولی آقای محمدی مورد هدف تیراندازی قرار گرفت (مصاحبه، ۱۷ بهمن ۱۴۰۱). به گزارش برخی منابع دیگر، ماموران امنیتی «از فلکه علی‌آباد تا بهزیستی بوکان را بستند و خودروی شخصی شهریار محمدی را محاصره و با مسلسل او را هدف قرار دادند و ماشین وی سوراخ سوراخ شده بود» (کردپا، ۳ اردیبهشت ۱۴۰۲).

به گفته یکی از نزدیکان، به نظر می‌رسد تعداد نیروهای نفوذی در حلقه اطرافیان آقای محمدی بیش از یک نفر بود. او در جریان اعتراضات سال ۱۴۰۱ که در ان فعال بود، شبانه در حالی که از داخل شهر به سمت فلکه علی‌آباد بوکان، از دیگر کانونهای اعتراضی، در حرکت بود به دلیل اطلاع قبلی سپاه پاسداران از فعالیت‌های او و دوستانش در این منطقه مورد تعقیب و گریز این نیروها قرار گرفته بود (مصاحبه، ۱۷ بهمن ۱۴۰۱).

طبق همین منبع، ماموران بعد از تیراندازی به سوی خودروی آقای محمدی با این تصور که او کشته شده،‌ محل را ترک کردند اما آقای محمدی «زنده بود در حالی که هنوز زخمی بود و مادرش را صدا می‌کرد.» (مصاحبه، ۱۷ بهمن ۱۴۰۱) طبق برخی گزارش‌ها «ساکنان کوچه صدای ناله‌های شهریار را شنیدند اما جرات نکردند بروند نجاتش بدهند.» (کانال یوتیوب بی‌بی‌سی فارسی، ۲۶ فروردین ۱۴۰۲).

 حدود یک ساعت بعد از تیراندازی، دوستان آقای محمدی به محل رسیدند و او را در حالی که هنوز علائم حیاتی داشت به بیمارستان منتقل کردند. هنگام مراجعه آنها تعداد زیادی از ماموران امنیتی در بیمارستان حضور داشتند. مادر آقای محمدی نیز به بیمارستان رفت (کردپا، ۳ اردیبهشت ۱۴۰۲). به گفته نزدیکان، همانجا ماموران به پزشکان و مسئولان بیمارستان گفتند «چرا او را به اتاق عمل برده‌اید. می‌خواهید او را زنده کنید؟ اگر حتی او را زنده کنید ما گلوله نهایی را به او شلیک می‌کنیم.» (مصاحبه، ۱۷ بهمن ۱۴۰۱) مشخص نیست این تهدید از سوی ماموران چه نهادی صورت گرفت

پس از اعلام مرگ او از سوی پزشکان، در محوطه بیمارستان درگیری محدودی میان ماموران امنیتی و برخی اعضای خانواده آقای محمدی رخ داد و حتی یکی از ماموران با تفنگ ساچمه‌ای دوبار به ساق آقای میلاد محمدی، برادر آقای محمدی که جنازه او را در آغوش گرفته بود، شلیک کرد. بعد از مقاومت آقای میلاد محمدی «به دستور ماموران امنیتی به او آمپول بی‌حسی تزریق کردند و او را بر روی تخت قرار داده و با خود بردند.» (مصاحبه، ۱۷ بهمن ۱۴۰۱).

در جواز دفن آقای محمدی، علت مرگ او «فوت بر اثر عملکرد وسایل جنگی در خارج از جنگ» عنوان شد (آرشیو شبکه و بنیاد).

 جسد آقای محمدی همان شب و با حضور مادر و دو نفر از دوستان به تنهایی در آرامستان بوکان در کنار جسد دوستش محمد حسن‌زاده به خاک سپرده شد (مصاحبه ، ۱۷ بهمن ۱۴۰۱، کردپا، ۳ اردیبهشت ۱۴۰۲).

مراسم چهلمین روز قتل آقای محمدی در تاریخ  ۷ دی ۱۴۰۱ (۲۷ دسامبر ۲۰۲۲) «با حضور گسترده مردم در گورستان عمومی شهر بوکان برگزار شد.» (کوردستان میدیا، ‌۷ دی ۱۴۰۱) 

واکنش مقامات

مقامات و رسانه‌های حکومتی ایران به شکل گسترده‌ای به قتل آقای محمدی واکنش نشان دادند.

بعد از خروج جنازه از بیمارستان، ماموران امنیتی مادر آقای محمدی را تهدید کردند که اگر تنهایی همراه آنها برای دفن جنازه فرزندش نرود،‌ او مخفیانه دفن خواهد شد (کانال یوتیوب بی‌بی‌سی فارسی، ۲۶ فروردین ۱۴۰۲).

در پی قتل آقای محمدی ماموران حکومتی تلاش کردند با تهدید اعضای خانواده مانع از برگزاری عادی مراسم خاکسپاری شوند. روز بعد نیز در جریان مراسم ختم، ماموران حکومتی در اطراف مسجد حضور داشتند. (مصاحبه، ۱۷ بهمن ۱۴۰۱) به دلیل همین محدودیت‌ها، خانواده آقای محمدی اجازه داشتند تنها یک روز مراسم ختم برگزار کنند (کردپا، ۳ اردیبهشت ۱۴۰۲). 

خانواده آقای محمدی یکبار دیگر در آستانه روز ۷ دی ۱۴۰۱ (۲۷ دسامبر ۲۰۲۲)  که برابر بود با مراسم چهلم، با تهدیدها و محدودیت‌هایی مواجه شدند. هرچند این مراسم نهایتا بدون حضور اعضای خانواده و با مشارکت مردم و آشنایان برگزار شد (مصاحبه، ۱۷ بهمن ۱۴۰۱) .دو روز بعد از مراسم چهلم، اعضای خانواده و برخی بستگان این بار نیز تحت تدابیر شدید امنیتی بر مزار آقای محمدی حاضر شدند.(مصاحبه، ۱۷ بهمن ۱۴۰۱) .

خانواده آقای محمدی در روزهای عادی نیز برای رفتن بر سر مزار این عضو خانواده «با محدودیت‌های اعمال شده» نیروهای حکومتی روبرو هستند (کردپا، ۳ اردیبهشت ۱۴۰۲).

مقامات حکومتی، خانواده آقای محمدی را حتی برای تعبیه سنگ قبر مورد نظرشان با محدودیت روبرو کردند. به گفته یکی از نزدیکان، «خانواده نمی‌تواند هیچ فعالیتی انجام دهند، و حتی نمی‌توانند سنگ قبری را که شایسته اوست برای او تهیه و نام شهید بر روی آن بنویسند.» (مصاحبه، ۱۷ بهمن ۱۴۰۱)

رسانه‌های حکومتی به نقل از «سرهنگ حیدری از روابط عمومی فرماندهی انتظامی آذربایجان‌غربی»، کشته شدن آقای محمدی را به قتل در جریان «نزاع و درگیری» نسبت داد. او مدعی شد که قاتل آقای محمدی شناسایی و سپس در یک «عملیات ضربتی پلیس» بازداشت شد (خبرگزاری تسنیم، ۲۸ آبان ۱۴۰۱). 

بولتن‌نیوز، از وبسایت‌های وابسته به نهادهای امنیتی نیز به طریق اولی قتل آقای محمدی را محصول «یک نزاع خیابانی» و «بی‌ارتباط به اعتراضات» دانست و مدعی شد که «دشمن» با «ترغیب خانواده‌ها و انتشار فیلم»، در حال «کشته‌سازی» است.(بولتن‌نیوز، ۶ اردیبهشت ۱۴۰۲). 

واکنش خانواده

از واکنش حقوقی خانواده آقای شهریار محمدی به قتل او اطلاعی در دست نیست.

بعد از قتل آقای محمدی، برادر او آقای میلاد محمدی با انتشار ویدئویی در شبکه‌های اجتماعی، با یادآوری شعار «زن زندگی آزادی» و با اشاره به اینکه برادرش «برای کل ایران شهید شد»، گفت: «ما یک ایرانی هستیم و یک ایرانی می‌مانیم و درود بر شرف همه مملکت ایران!» 

خانواده آقای محمدی روز ۴ اردیبهشت ۱۴۰۲ مراسم تولد ۳۰ سالگی را بر مزار او برگزار کردند. در این مراسم آقای «امجد امینی» و خانم «مژگان افتخاری»، پدر و مادر خانم ژینا مهسا امینی هم حضور داشتند (ایران‌ وایر، ۵ اردیبهشت ۱۴۰۲).

تاثیر بر خانواده

قتل آقای شهریار محمدی بر اعضای خانواده او تاثیر گذاشت، برخی دچار افسردگی شدند و برخی نیز محل زندگی و سکونت خود را تغییر دادند (مصاحبه، ۱۷ بهمن ۱۴۰۱).

این قتل به ویژه بر مادر آقای محمدی تاثیر بیشتری گذاشت. یکی از نزدیکان گفت: «مادر شهریار ۱۵ سال بدون هیچ حمایتی ۳ فرزندش را با چنگ و دندان بزرگ کرد. شهریار کشته شد، میلاد زندگیش نابود شد، مادرش دچار مشکلات روحی شده، خواهرش همه بار این مشکلات را تنهایی به دوش می‌کشد. خانواده‌اش را نابود کردند.» (کانال یوتیوب بی‌بی‌سی فارسی، ۲۶ فروردین ۱۴۰۲)

——————-
*«کاسبکار»‌ در کردستان برای توصیف افرادی به کار می‌رود که از طریق خودرو اجناس غیرقانونی اما معمول مانند سیگار، پارچه، مواد خوراکی و لوازم الکترونیکی از مرزهای کردستان عراق وارد کردستان ایران می‌کنند. آنها در عمل با خودرو همان کاری را انجام میدهند که کولبران با تکیه بر بدن خود.